مهمان گرامی، خوشآمدید! |
شما قبل از این که بتوانید در این انجمن مطلبی ارسال کنید باید ثبت نام کنید.
|
آمار انجمن |
» اعضا: 1,973
» آخرین عضو: Master Joint
» موضوعات انجمن: 3,116
» ارسالهای انجمن: 3,848
آمار کامل
|
کاربران آنلاین |
در حال حاضر 53 کاربر آنلاین وجود دارد. » 1 عضو | 52 مهمان pasargadtabac
|
|
|
۳۶۵ |
ارسال کننده: HERCUL - دیروز، 12:55 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
مبلها را چیدم
پردهها را کنار پنجره
قابها را به دیوار آویختم
بعد
دو فنجان قهوه ریختم
و فکر کردم به ۳۶۵ روزِ دیگر
که میتوانم
با چیدمانی دیگر
دوستت بدارم!
|
|
|
گاهی شبها |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/04/16، 01:36 PM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
|
مرد هم که باشی!؟
گاهی شبها
انقدر درد ناک میشودکه
بایک فنجان قهوه یک پیپ
تا صبح به دوست داشتن کسی فکر میکنی!؟
که
چند خیابان آن طرف تر
به فراموش کردن تو فکر میکند!
|
|
|
نبودنت |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/04/13، 01:39 AM - انجمن: شعر سیگار
- بدون پاسخ
|
|
نبودنت مثل تمام کردن سیگار است ،
در نیمه شب برفی ….
وقتی تمامی دکه های شهر بسته اند …
|
|
|
چایِ باران |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/04/09، 02:59 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
هوا سرد است و
آتشِ نگاهِ تو روشن...❗️
چایِ باران☕️
در فنجانِ قهوه ای چشمم
دَم کشیده است ؛
نترس!
شانه ات را نزدیک تر کن
دردهایم از دهن افتاده اند...
|
|
|
در دست تعمیر اند...! |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/04/08، 01:34 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
قاصدک ها بیکار نشسته اند...
و تهِ فنجان های قهوه
خبرِ شیرینی نیست...
سالهاست
جاده هایی که به تو می رسند
در دست تعمیر اند...!
|
|
|
می چسبد در این بهار |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/04/04، 04:54 PM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
می چسبد در این بهار
کنارِ این شکوفه ها
کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش
یک فنجان قهوه ی تازه دم
که کنارش آدمی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد...
|
|
|
ميدانم... |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/03/31، 03:04 AM - انجمن: شعر قهوه
- بدون پاسخ
|
|
ميدانم...
امسال اولين برف كه ببارد ياد اولين قهوه اي خواهم افتاد كه كنار يك خيابان جا ماند و سرد شد..
كنار آن خيابان، نزديك درختانش، يكجا، يك گوشه،
هنوز مينويسم از تو و آن زمستاني كه بودي اما انگار بهار بود...
|
|
|
پیپ بر لب |
ارسال کننده: HERCUL - 2024/03/25، 12:40 AM - انجمن: شعر پیپ
- بدون پاسخ
|
|
خیس و بارانی و غمگین پیپ بر لب ،در کافه نشسته ام
کافه از سکوت پر است...
تفال به قهوه میزنم...
تو نمی آیی و من از انتظار خسته ام...
هوای بهار بی تو پر از جهنم است...
تو نیستی
من چه عاشقانه سردم است!
تنگ در آغوشت مچاله کن مرا...
تا قلبم از فراق فریاد نکرده است!
دست مرا بگیر ...
تا عشق از نفس نیوفتاده است...
|
|
|
|